بــابـا می گفت سر زا مادرمون گذاشت و رفت
ولی من یادم ِ دس رو سرمون گذاشت و رفت
جای اینکه زیـــــــــــــــــر بال و پرمون ُ بگیره
بار سنگینی رو بال و پرمون گذاشت و رفت
وقتی ما با کمک همسایه ها بزرگ شدیم
پسر همسایه با خواهرمون گذاشت و رفت
بعد رفتیم پیش ِ آخــــــــــوند محل کلاس دین
یه کلاه شرعی ام اون سرمون گذاشت و رفت
حالا سی سالمه، سی سال ِ خدا رو ندیدم
یه نشونی ام نداد ،کـافرمون گذاشت و رفت
هنوزم قصـــــــــــــــــــه های کتاب دینی یادمه
که علی خواب بود و پیغمبرمون گذاشت و رفت
بی بی عصمت می گه ماه دهم خدمتمون
زیدمون حامله شد،اکبرمون گذاشت و رفت
منُ از دادگاه خــــــــــــــــــــــــــــــانواده می برن اوین
گفته:«باردار که شدیم ،شوهرمون گذاشت و رفت»
حالا من موندم ُ قسطای عقب مونده ی عشق
تنهــــــــــا بودیم یکی تنهاترمون گذاشت و رفت
دیشبم می خواستیم از دنیای وامونده بریم
نتونستیم،حتی دنیام درمون گذاشت و رفت
------------------------------------------------------------
تهران ولی عصر ترافیک مسخره
بنــز سیاه رنگ متالیک مسخره
با شیشه های دودی و با رینگ نقره ای
یک آدم نجیب ِ رمــــــــــــانتیک مسخره
چشمان مست خیره به دنبال دختریست
دختر کنــــــــار شیشه ی بوتیک مسخره
با گونه های گل به ای و لنز های سبز
قـــــــــــــد بلند و هیکل باریک مسخره
بوق و چـراغ و بعد مسیری همیشگی
یک جای دنج ِ خلوت و نزدیکِ مسخره
مردان گر گرفته و زن های بی دلیل
زیـــــر فشار قدرت تحریک مسخره
هی قهوه می خورند و هی حرف می زنند
آرامش خیالی ِ مـــــــــــــــــــوزیک مسخره
شب از صـدای آه زنی زوزه می کشد
در یک فضای ساکت و تاریک مسخره
بره شکار نیمه شب گرگ می شود
یک گرگ پیر ِ مبتذل ِ شیک مسخره
فردا شروع تازه،یک سوژه ی جدید
تهران ،ولی عصـر، ترافیک مسخره